پرش به محتوا

طبیعت

از ویکی‌گفتاورد

طبیعت

  • «آن‌که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می‌شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.»
  • «آیا حضور مستمر این – به ظاهر – غم غربت روستا در شعر یک شاعر، نشانه طبیعی بودن و حقیقی بودن حضور او - در مقایسه با حضور ژورنالیستی بسیاران دیگر، حتا از معاریف - در عرصه ادبیات مدرن ایران نیست؟»
  • «احساس و خیال را، آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریکی جنگل‌ها، روشنی قله‌ها و زندگانی، یک طبیعت ساده به من داده است.»
  • «این‌ها که گفتید به‌خوی ما نمی‌خواند. ما آزاد زندگی کرده‌ایم، طبیعت همیشه دم دستمان بوده. در کوه و کمرش که اسب رانده‌ایم، در دشتش که اطراق کرده‌ایم، زیر آسمانش که چادر زده‌ایم. نمی‌شود ما را در خانه زندانی کرد.»
  • «به هرطرف که اراده متمایل گردد، طبیعت نیز بدان سمت میگردد.»
  • «چیزی که بیشتر مرا به این شیوه معتقد کرده است، همانا رعایت معنی و طبیعت خاص هرچیز است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه دهد.»
  • «خوشبختی کالایی است که طبیعت، آن را به قیمت بسیار گران به ما می‌فروشد.»
  • «دست طبیعت امیدهای انسان را در هیچ حدود و ثغوری محصور نساخته‌است و آرزوهای بشری هرگز حدی نمی‌شناسند.»
  • «رواقیان، فزون براین، تأکید ورزیدند که تمام فرایندهای طبیعی، مثل بیماری و مرگ، تابع قوانین بی چون و چرای طبیعت‌اند. انسان بنابراین باید سرنوشت خود را بپذیرد. هیچ چیز تصادفی روی نمی‌دهد. همه چیز از روی ضرورت است.»
  • «سپاس بر طبیعت، این نگهبان مدیر و مدبر که ضرورت‌های زندگی را سهل‌الوصول، و آنچه را صعب‌الحصول است، غیرضروری آفرید.»
  • «غارت جهان طبیعی به دست بشر به سوزاندن کتابخانه‌های اروپا در قرون وسطی، حتی پیش از آن‌که کسی دردسر فهرست‌برداری از محتویات آن‌ها را به خود بدهد، تشبیه می‌شود.»
  • «طبیعت، بشر را خوب و قشنگ می‌سازد و اجتماع او را فاسد بار می‌آورد.»
  • «طبیعت بیماری را علاج می‌کند و دارو بیمار را مشغول می‌سازد.»
  • «طبیعت درباره همه حیوانات که به ‌دست پرورش او سپرده شده‌اند، با یک امتیاز و بدون رجحان رفتار می‌کند که گویی می‌خواهد نشان بدهد چه‌گونه او غیرت این حق را در خود دارد.»
  • «طبیعت هنگامی زیبا است که در ما همان تأثیر هنر را نداشته باشد، به این طریق، زیبائی چه در طبیعت و چه در هنر ممکن است به وسیله همآهنگی و شورانگیزی و مخصوصأ اتحاد درونی آن دو باهم، توصیف گردد.»
  • «ما از طبیعت صحبت می‌داریم و فراموش می‌کنیم که ما خود طبیعت هستیم، بنابراین طبیعت چیزی است کاملأ غیر از آن‌چه ما در تلفظ نام آن احساس می‌کنیم.»
  • «من در طبیعت وحشی، احساس ارزشمند و آشنایی را درک کرده‌ام که در خیابان‌ها و دهکده‌ها هرگز به ‌آن دست نیافته‌ام. در دشت‌های آرام، به ‌ویژه در مرزهای افق دوردست، انسان شاهد دل‌انگیزترین و باشکوه‌ترین زیبایی‌ها که با سرشت او همگون است، می‌باشد.»
  • «هرچه بیشتر در سرشت طبیعت اندیشه کردم، از خلاقیت خالق نیز بیش‌تر متحیر و شگفت‌زده شدم.»
  • «هرچیزی‌که مخالف طبیعت باشد در درازمدت دوام نخواهد داشت.»
  • «هنر در طبیعت نهفته‌است و متعلق به‌کسی است که آن را از طبیعت استخراج کند.»
  • «طبیعت اسرار خود را در بی‌قاعدگی‌ها و خلقت‌های غیرعادی خود آشکار می‌کند.»
  • «عادت، طبیعت ثانوی است.»

شعر فارسی

[ویرایش]
  • «چو بد کردی مشو ایمن ز آفات// که لازم شد طبیعت را مکافات»
  • «چو کنعان را طبیعت بی‌هنر بود// پیمبرزادگی طبعش نیفزود»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
طبیعت
دارد.